سوته دلان
هرکجا باشم آسمان مال من است
گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟ ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟ باز آی و قدم به روی چشمم بگذار شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد .
عمر رفته را؟
روح شکسته را؟
دل مرده از تپنده را؟
حالا من هیچ!..
جواب این تار موهای سفید را می دهی؟؟
نگاهی به سرم کرد و گفت:
وای...خبر نداشتم!
چه پیر شده ای!!!
گفتم: جبران میکنی؟؟؟
گفت: کدام را؟
هر دم به هوای دل ما می آیی
چون اشک به چشمم آشنا می آیی!
Power By:
LoxBlog.Com |